اشعار زیبا برای حضرت ابوالفضل العباس
05 مرداد 1402 توسط قنبري
دستی افتادزتن ،دست دگریاری کن
گرچه بی تاب شدی خوب علمداری کن
مشک!نومیدمشو،تابه حرم راهی نیست
تودراین معرکه ی دردمرایاری کن
تیر!درچشم برولیک سوی مشک میان
به هوای سرزنش توهواداری کن
تیربرمشکانه!برای جگرتشنه نشست
عشق!ساکت منشین بادا من زاری کن
چشم!دیدی علم ومشک به خاک افتادند
قطره ی اشک تو درعزت من جاری کن
باتوی تشنه لبان !دست روی سینه کنه
لااقل به من سوخته دل کاری کن
آب راتابه درخیمه ی اصغربرسان
بعدان برمن بی دست عزاداری کن